این کتاب شرح یک بیخوابی و داستان یک سفر است. بیخوابی نصیب کسی است که کتاب را نوشته و سفر نصیب کسی است که قدم در آن نهاده. در ابتدای کتاب، فهرستی کوتاه از مکانهایی که قهرمان داستان به آن جا رفته آمده است شاید کسی که به مسیرهای غیرمنطقی علاقمند باشد روزی بتواند آن را همچون راهنما به کار برد. شبهای هند یکی از مهمترین کتابهای نویسنده است که در فرانسه جایزهی مدیسیس، برای بهترین رمان خارجی در ۱۹۸۸ را به خود اختصاص داد.
خرید کتاب شب های هند
جستجوی کتاب شب های هند در گودریدز
معرفی کتاب شب های هند از نگاه کاربران
آدم هايي كه آشكارا بد مي خوابند، هميشه كمابيش گناهكار هستند: مگر آنها چه كرده اند؟ آنها به حضور شب، تسليم شده اند
مشاهده لینک اصلی
از داستانش زیاد خوشم نیومد.شاید به خاطر ذهنیت بدی باشه که نسبت به هند دارم.اما شیوه نگارش کتاب زیباست.به عنوان مثال:
همراهم گفت: لابد کاتولیک هستید!
گفتم: اروپاییان میشود گفت همه کاتولیکاند. یا بگوییم همه مسیحیاند. در واقع فرقی هم نمیکند.
او “در واقع” مرا تکرار کرد. مثل این بود که از آن لذت میبرد. انگلیسی شسته رفتهای حرف میزد. و من ضمن گوش دادن به صحبتش متوجه شدم که به شیوهی معمول در بعضی دانشگاهها ضمن حرف زدن مکثهای کوتاهی میکند و کلامش را به شیوهی خاصی میکشد یا در انتخاب بعضی کلمات مردد میماند.
گفت: در واقع … در حقیقت … چه کلمات عجیبی! این کلمات را در انگلستان زیاد میشنوید. شما اروپاییان این کلمات را زیاد به کار میبرید!
مکث طولانیتری کرد ولی من دانستم که حرفش را تمام نکرده است. بعد ادامه داد: هرگز نتوانستهام بفهمم که این از خوشبینی است یا بدبینی. عقیدهی شما چیست؟
از او توضیح خواستم.
گفت: اوه مشکل میشود از این واضحتر گفت. مثلاً گاهی نمیفهمم این جور گفتهی خود را واقعیت و حقیقت دانستن از خودبینی است یا بیشرمی، یا شاید وحشت زیاد. متوجه منظورم هستید؟
گفتم: نمیدانم. فهمیدن حرفتان آسان نیست. ولی خب، شاید هم این “در واقع” در واقع هیچ معنایی نداشته باشد.
خندید. اول بار بود که میخندید. گفت: چه جواب ظریفی! از من بردید اما “در واقع” به من حق دادید.
من هم خندیدم. بعد گفتم: به هر حال برای من در واقع از ترس است.
برگرفته از شبهای هند، آنتونیو تابوکی، ترجمهی سروش حبیبی.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب شب های هند
خرید کتاب شب های هند
جستجوی کتاب شب های هند در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
از داستانش زیاد خوشم نیومد.شاید به خاطر ذهنیت بدی باشه که نسبت به هند دارم.اما شیوه نگارش کتاب زیباست.به عنوان مثال:
همراهم گفت: لابد کاتولیک هستید!
گفتم: اروپاییان میشود گفت همه کاتولیکاند. یا بگوییم همه مسیحیاند. در واقع فرقی هم نمیکند.
او “در واقع” مرا تکرار کرد. مثل این بود که از آن لذت میبرد. انگلیسی شسته رفتهای حرف میزد. و من ضمن گوش دادن به صحبتش متوجه شدم که به شیوهی معمول در بعضی دانشگاهها ضمن حرف زدن مکثهای کوتاهی میکند و کلامش را به شیوهی خاصی میکشد یا در انتخاب بعضی کلمات مردد میماند.
گفت: در واقع … در حقیقت … چه کلمات عجیبی! این کلمات را در انگلستان زیاد میشنوید. شما اروپاییان این کلمات را زیاد به کار میبرید!
مکث طولانیتری کرد ولی من دانستم که حرفش را تمام نکرده است. بعد ادامه داد: هرگز نتوانستهام بفهمم که این از خوشبینی است یا بدبینی. عقیدهی شما چیست؟
از او توضیح خواستم.
گفت: اوه مشکل میشود از این واضحتر گفت. مثلاً گاهی نمیفهمم این جور گفتهی خود را واقعیت و حقیقت دانستن از خودبینی است یا بیشرمی، یا شاید وحشت زیاد. متوجه منظورم هستید؟
گفتم: نمیدانم. فهمیدن حرفتان آسان نیست. ولی خب، شاید هم این “در واقع” در واقع هیچ معنایی نداشته باشد.
خندید. اول بار بود که میخندید. گفت: چه جواب ظریفی! از من بردید اما “در واقع” به من حق دادید.
من هم خندیدم. بعد گفتم: به هر حال برای من در واقع از ترس است.
برگرفته از شبهای هند، آنتونیو تابوکی، ترجمهی سروش حبیبی.
مشاهده لینک اصلی